امام عصر(عج)
حضرت مهدى امام دوازدهم از ائمه شیعه امامیه و مهدى موعود و یگانه فرزند امام حسن عسكرى(ع) مىباشد.همه شیعه امامیه بر امامت آن حضرت متفقند و او را زنده و از انظار غایب و حضرتش را نقطه امید خود و منجى عالم بشریت مىدانند و پیوسته در حوادث سهمگین زندگى بدو پناه مىبرند و منتظر فرج او هستند تا آنگاه كه حكمت الهى اقتضاى ظهور و خروج و تصرف ظاهرى آن حضرت را نیز بكند و بنا به وعده خداوند زمین را از عدل و داد و مساوات پر كند و عظمت شریعت را تجدید نماید و احكام الهى را در میان مردم جارى سازد.
نام آن حضرت همان نام حضرت رسول(ص) است در اخبار شیعه از بردن نام ایشان منع شده است و اكثر علماى شیعه نام ایشان را به تصریح ذكر نمىكنند، گر چه این روایات شاید مربوط به زمان كودكى و دوران پیش از غیبت ایشان بوده است تا مخالفان كه به جد تمام در تعقیب ایشان بودهاند به وجودشان راه نبرند.ولى به هر حال با القابى چون مهدى و حجت و قائم منتظر و خلف صالح و بقیة الله و امام زمان و صاحب زمان و ولى عصر و امام عصر و.از آن حضرت یاد مىشود و یا به كنایه او را الحضرة، الناحیة المقدسة، الغریم و.مىنامند.
تولد ایشان در شب نیمه شعبان سال 255 ه.ق. در حدود پانزده یا شانزده روز پس از خلافت المهتدى و در دوران انقلابات و آشوبهاى بزرگ بغداد و جهان اسلام روى داده است.مادرش ام ولد و بانویى رومى بود كه نرجس(نرگس)و به قولى ملیكه نام داشت و او را نواده قیصر روم گفتهاند و روایات بسیارى در چگونگى ازدواج حضرت امام عسكرى(ع)با این بانو و همچنین در كیفیت ولادت امام و معجزاتى كه از آن حضرت دیده شده است نقل شده است .
به موجب این روایات آن حضرت از روز ولادت از انظار پنهان نگاه داشته مىشد ولى بعضى از افراد خانواده و خواص صحابه او را زیارت مىكردند و امام اصحاب خود را از غیبت قریب الوقوعشان مطلع ساخته بود.
در شمایل حضرتش گفتهاند كه در شكل و خوى شبیه جدش پیغمبر(ص)است.چهرهاش تابناك و برگونه راست خالى سیاه دارد.دندانهایش از هم فاصله دارد و بر چهرهاش علامتى دیده مىشود.وقتى ظهور كند در شكل جوانى خوش سیما حدود چهل ساله با قامتى معتدل و پیشانى و موى بلند كه بر شانههایش ریخته است و چشمانى درشت و سیاه و ابروانى پیوسته و شانهاى عریض جلوه خواهد كرد.
آخرین وقتى كه امام دوازدهم در جمع مردم دیده شد هنگام خواندن نماز بر جنازه پدر بزرگوارش(ربیع الاول 260 ه.ق.)بود و غیبت آن حضرت پس از آن آغاز گردید.
بنا بر اخبار و روایات شیعه آن حضرت را دو غیبت است: صغرى و كبرى كه قصرى و طولى نیز مىگویند.غیبت صغرى هفتاد و چهار سال طول كشید و در این مدت چهار سفیر یا نایب كه ایشان رانواب»یاابواب»یاسفراء»مىخوانند نامهها و توقیعات حضرت را به مردم مىرساندهاند و خود به زیارت ایشان نائل مىشدهاند.این سفرا یا نواب چهارگانه به ترتیب عبارتند از:
1)ابو عمرو عثمان بن سعید بن عمرو عمرى اسدى عسكرى
وى از اصحاب امام هادى و امام عسكرى بود و مراسم تغسیل و تكفین و تدفین امام یازدهم را بنا به وصیت آن حضرت انجام داد.او به حكم امام عسكرى پیشكارى حضرت مهدى را بر عهده گرفت و تا زنده بود این خدمت را ادامه داد.
2)ابو جعفر محمد بن عثمان بن سعید
وى در زمان حضرت عسكرى(ع) دستیار پدر بود و بعد از مرگ وى عهدهدار سفارت امام گردید.او كتابهایى در فقه تألیف نموده كه مطالب آن را از امام یازدهم و امام دوازدهم شنیده و پاكنویس كرده بود. یكى از آنها كتاب الاشربة است.ابو جعفر روز آخر جمادى الاولى 304 یا 305 در بغداد درگذشت و همانجا مدفون شد.او مدتى حدود پنجاه سال پیشكار و وكیل امام زمان(عج)بود.
3)ابو القاسم حسین بن روح بن ابى بحر نوبختى
ابو جعفر محمد بن عثمان دو سال پیش از مرگ، مشایخ و اعیان شیعه را جمع كرد و حسین بن روح را كه سالها دستیار مورد اعتمادش بود به جانشینى خود معرفى نمود.وى از عقلاى زمان بود.وفاتش در شعبان 326 ه.ق. در بغداد اتفاق افتاد و در گورستان نوبختیه مدفون گردید.
4)ابو الحسن على بن محمد سمرى
وى بنا به وصیت حسین بن روح و امر امام زمان(عج)به سفارت و نیابت خاصه امام برگزیده شد و مدتى نزدیك به دو سال رابط بین امام غایب و شیعیان بود.وفاتش در نیمه شعبان 328یا329 ه.ق. در بغداد اتفاق افتاد و در آنجا به خاك سپرده شد.بعد از وفات او مدت غیبت صغرى و عصر سفارت و نیابت خاصه پایان پذیرفت و دوران غیبت كبرى آغاز گردید.
آخرین نامه و دستورى كه سمرى از امام زمان دریافت نمود به مضمون ذیل نقل شده است:
بسم اللّه الرحمن الرحیم.اى على بن محمد سمرى خدا اجر برادران ترا در مصیبت تو بزرگ گرداند.تو بعد از شش روز از دنیا خواهى رفت، پس خود را آماده كن و به احدى براى جانشینى خود وصیت نكن زیرا غیبت تامه آغاز مىشود و دیگر ظهورى نخواهد بود مگر به اذن خداى تعالى و آن بعد از طول زمان و قساوت قلبها و پر شدن زمین از جور خواهد بود.زود باشد كه در بین شیعیان كسانى بیایند كه ادعاى مشاهده كنند.هر كس مدعى مشاهده من قبل از خروج سفیانى و صیحه آسمانى بشود كذاب و مفترى است.و لا حول و لا قوة إلا باللّه العلی العظیم.»
بجز این چهار تن كهسفراء محمودون»ونواب مرضیون»نامیده مىشوند ظاهرا كسانى دیگر نیز در آن مدت غیبت صغرى به حضور امام رسیدهاند.اما كسانى هم بودهاند كه به دروغ ادعاى سفارت وبابیت»كردهاند و مورد تكذیب و لعن سخت شیعه قرار گرفتهاند از قبیلشریعى»ونمیرى»وحسین حلاج»وشلمغانى»و غیر ایشان.
با پایان زندگى على بن محمد سمرى عصر نیابت خاصه به انتها رسید و دوره نیابت عامه آغاز گردید.به این معنى كه از سوى امام شرایطى كلى و به طور عام تعیین شد كه در هر زمان بر هر كس منطبق شود سخنش سخن امام و اطاعتش واجب و مخالفتش حرام خواهد بود.در این باره دلایل بسیار نقل شده كه از جمله آنهاست:
1)اسحاق بن یعقوب كلینى از علماى شیعه راجع به تكلیف شیعیان در غیبت كبرى از امام سئوال كرد و توقیع ذیل در پاسخ او صادر گردید: .و أما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلى رواة أحادیثنا فإنهم حجتی علیكم و أنا حجة اللّه»(در پیش آمدهایى كه براى شما رخ مىدهد باید به راویان اخبار ما(علما)رجوع كنید.ایشان حجت من بر شما هستند و من حجت خدایم.)
2)امام حسن عسكرى(ع)در تفسیر منسوب به او در ذیل آیهو منهم أمیون لا یعلمون الكتاب»(بقره، 78)درباره علما فرمودهاند: .أما من كان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدینه مخالفا لهواه مطیعا لأمر مولاه فللعوام أن یقلدوه»(هر یك از فقهایى كه بر نفس خود مسلط باشد و دین خود را حفظ كند و با هواى نفس خود مخالفت ورزد و امر خدا را اطاعت كند بر همگان واجب است كه از او تقلید نمایند.)
3)كلینى و صدوق و طوسى روایتى را كه معروف بهمقبوله عمر بن حنظله»است از امام صادق(ع)به مضمون ذیل نقل كردهاند.هر كدام از شما كه حدیث ما را روایت كند و در حلال و حرام صاحب نظر باشد و احكام ما را بداند او را به حكومت برگزینید كه من او را بر شما حاكم قرار دادم.»
4)پیغمبر مىفرمود: علماء أمتی كأنبیاء بنی إسرائیل»یعنى همانطور كه انبیاى بنى اسرائیل حافظ دین موسى بودند و اطاعت آنان بر بنى اسرائیل واجب بود علماى اسلام نیز حافظ دین پیغمبرند و اطاعت از آنان در احكام شرع واجب است.
اعتقاد شیعه امامیه بر غیبت امام دوازدهم و زنده بودن او در طى قرون متمادى و اعتقاد به ظهور او در آینده و در دست گرفتن حكومت و خلافت الهى موجب اعتراضات و شبهات فراوان از جانب مخالفان شیعه امامیه شده است و علماى شیعه ناچار در هر عصرى از اعصار به این شبهات و اعتراضات پاسخ دادهاند و باید گفت مقاومت شدید ایشان در برابر حملات شدید دشمنان و رد شبهات و اعتراضات با وجوه منطقى و مستدل موجب شده است كه شیعه با میلیونها پیرو و معتقد در جهان از اركان مهم عالم اسلام شمرده شده و از جهت ى و دینى و فرهنگى و علمى از فرق مهم مذهبى عالم محسوب گردد.
در اثبات اصل مسأله امامت و وجوب تعیین و نصب آن از جانب خدا و در اثبات امامت خاصه هر یك از ائمه اثنا عشر و در اثبات وجود مهدى موعود و اینكه این مهدى از نسل حضرت رسول(ص)و بنا بر این از اولاد على و فاطمه علیهماالسلام است مطالب و حجج و دلایلى در كتب كلامى شیعه گفته شده است كه در اینجا مجال كافى و لازم براى این مباحث موجود نیست.همین قدر متذكر مىگردد كه این نوع استدلالات كلامى از قبیل استدلال بر نبوت انبیا و نبوت خاصه و نظایر آن است و روش آن نیز از همان قبیل است و برادران اهل سنت خود در احتجاج با اهل ادیان دیگر همین اصول و روش را بكار مىبرند و تفاوت در محتویات و مواد است.
پس در اینجا مسأله وجوب امامت و عصمت امام و عدد ائمه و نیز وم ظهور مهدى در آخر امانمفروغ عنه»است و این مسائل و مطالب در جاى خود بحث و حل شده است.
آنچه در این مقال تذكر آن ضرورى مىنماید اشاره به اعتراض مخالفان به مسأله غیبت امام دوازدهم و حیات او در پس پرده غیبت در طى قرنهاى دراز و فایدهاى است كه بر این غیبت مترتب است و سعى مىشود كه بطور اختصار به این اعتراضات و پاسخهاى آنها اشاره شود:
1)در این كه امام زمان و مهدى موعود امام دوازدهم و فرزند امام حسن عسكرى(ع)است در میان شیعه امامیه كوچكترین تردیدى وجود ندارد و این به جهت اخبار و احادیث فراوانى است كه در كتب شیعه هست و به موجب آن عدد امامان دوازده، و امام دوازدهم فرزند امام حسن عسكرى(ع)است و چون امام حسن عسكرى(ع) یك فرزند بیشتر نداشته است این فرزند، امام دوازدهم خواهند بود.
2)بعضى از مخالفان اعتراض كردهاند كه امام حسن عسكرى(ع)فرزندى نداشته است و این اعتراض مقبول نتواند بود زیرا مخالفان در مقام انكار هستند و میخواهند یا بر اساس مذهب شیعه و یا بر اساس مهدویت امام دوازدهم خلل آورند.بدیهى است كه چنین كسانى مغرض هستند و بى طرف نیستند و از این روى دعوى ایشان صادقانه نیست و مقصود آنها از آن غلبه بر خصم است. اما شیعه امامیه كه امامان خود را بهتر از هر كس مىشناسند و نصب امام را بر خداوند واجب مىدانند و اطاعت او را بر خود فرض شرعى عینى مىشمارند نمىتوانند در امرى كه براى ایشان از اركان مهم دین است و ناشناختن آن و عدم معرفت به حال امام را با جاهلیت برابر مىدانند سهل انگارى كنند و چگونه مىتوانند در امرى به این اهمیت به جهل و تزویر متمسك شوند؟
پس مسأله امامت امام دوازدهم براى شیعیان در ردیف مسأله نماز و روزه و نه فقط مانند یكى از فروع و احكام دین بلكه از اصول مذهب است و در آن نهایت احتیاط و سختگیرى را به عمل مىآورند، اما براى مخالفان مسألهدینى»نیست بلكه مسأله نفى و طرد عقیده طرف مقابل است و در چنین وضعى طبعا سخن آنكه مسأله را از نظر اهمیت دینى مىنگرد معتبر است.
3)از اعتراضات مهم مخالفان یكى این است كه امام چرا غیبت كرده است؟
شیعه در پاسخ مىگویند به جهت خوف از مخالفان آن حضرت خود را به اذن خداوند از انظار مخفى داشته است.اگر تاریخ نیمه دوم قرن سوم هجرى را در نظر بیاوریم و ببینیم كه چگونه مردم از خلافت عباسى سر خورده و نومید شده بودند و به دنبال افراد صالحترى در میان خاندان علویان مىگشتند و اگر ظهور صاحب انج را در بصره كه مدعى علویت بود و ظهور عدهاى از سران قرامطه را كه بعضى از ایشان نیز مدعى علویت بودند بنگریم وحشت خاندان عباسى را در مركز خلافت از علویان و مخصوصا از امامان شیعه كه برجسته ترین و شایسته ترین اولاد امام على(ع)بودند خوب درك مى كنیم و درمى یابیم كه چرا خلفاى عباسى حضرت جواد و حضرت هادى و حضرت عسكرى(ع)را زیر نظر داشتند و هیچیك از حركات ایشان از نظر مأموران خلافت پنهان نمىماند.
شرح حال این امامان پر است از وقایعى مانند ارسال وجوه و هدایا و تحف به عنوان خمس و سهم امام از اكناف عالم اسلامى به ایشان و پر است از نام وكلا و مأموران ایشان در شهرهاى مختلف.
امام حسن عسكرى(ع)در سال 260 ه.ق. در اوایل شورش زنجیان به رهبرى صاحب انج وفات یافت و در آن موقعیت خطرناك اگر عمال بنى عباس بویى مىبردند كه فرزندى صغیر كه جانشین آن حضرت است در خانه او زنده است و مرجع شیعیان جهان است حتما او را به دست آورده و مىكشتند.بنابراین مصلحت اسلام و جهانیان چنان اقتضا مىنمود كه امام از انظار دشمنان مستور بماند.این یك دلیل تاریخى است اما دلایل معنوى دیگرى نیز هست كه در جاى خود مذكور است.
4)علت غیبت امام در آغاز هر چه باشد علت دوام آن نتواند بود.دلیل ادامه این غیبت چیست؟
پاسخ آن است كه علت آغاز غیبت همان علت دوام آن نیز هست و این علت با شدت بیشترى تا زمان ما ادامه دارد، یعنى مردم جهان آمادگى براى قبول حكومت الهى كه عدالت محض را بر طبق احكام الهى در جهان برقرار كند ندارند و ما این را به وضوح در زمان خود مىبینیم و از روى تجربه تاریخى در قرون گذشته نیز كاملا دریافتهایم و چنانكه علائم و قرائن نشان مىدهد این عدم آمادگى تا سالهاى سال همچنان ادامه خواهد یافت و غیبت امام(ع)كه معلول این علت است نیز ادامه خواهد داشت.
5)چگونه یك انسان مىتواند در طى قرنها زنده بماند؟آیا این خلاف طبیعت و محال نیست؟
پاسخ آن است كه البته از نظر طبیعت و طبایع اشیا و حیوان و انسان چنین چیزى غیر ممكن مىنماید.اما ما معتقد به امرى فوق طبیعى هستیم و معتقد به قدرتى هستیم كه طبیعت از او و آفریده اوست.اگر جهان همه طبیعت بود خلاف طبیعت خلاف عقل هم بود.اما عقل به چیزى والاتر و برتر از طبیعت معتقد است كه مىتواند قوانینى را كه خود نهاده است بر هم بزند و قانونى دیگر بیافریند در این صورت عمر چندین قرن براى یك انسان اگر چه خلاف طبیعت است اما خلاف عقل نیست.زیرا طبیعت اسیر و تابع قدرتى است كه او را آفریده است.روى سخن در اینجا با منكران خدا و جهان فوق طبیعت نیست، با آنان باید از آغاز سخن گفت.روى سخن با كسانى است كه به خدا و جهان فوق طبیعت معتقدند و ارسال رسل و انبیا را قبول دارند و معجزات را كه امورى خارق عادت و خارق طبیعت است مىپذیرند.
6)فایده وجود امام در اجراى احكام الهى و بسط ید او در استقرار عدالت و دفع ظلم از ظالم است و به همین دلیل است كه شیعه وجود امام را لازم دانستهاند و امام را معصوم شمردهاند زیرا شخص جایز الخطا ممكن است در اجراى حكم و عدالت به راه خطا برود و مردم در حیرت و ضلالت بیفتند و آن غرضى كه از وجود امام مطلوب بود حاصل نشود.حال اگر امام منصوص و منصوب از جانب خدا مبسوط الید نباشد و علاوه بر آن، غایب و از انظار مردم مستور باشد چه نفعى بر وجود او مترتب است؟در این صورت ادلهاى كه شیعه براى اثبات وجوب نصب امام آوردهاند نیز معنى خود را از دست مىدهد.
پاسخ این سؤال و اعتراض آن است كه در رابطه میان خدا و بشر امورى بر خداوند واجب است كه از راه لطف باید در حق بندگان انجام دهد و امورى هم بر بندگان لازم و واجب است تا در نتیجه استقرار این رابطه كار اجتماع نظام پذیرد.مثلا در رابطه فرد با خدا باید گفت كه اگر خداوند فردى را صحیح و سالم و عاقل بیافریند(و اكثر افراد انسان چنین هستند)آن فرد هم باید قواى جسمانى و عقلانى خود را در راه بهبود وضع خود بكار اندازد.اگر فردى با چشمان سالم و عقل كامل در حال راه رفتن چشمهاى خود را بر هم نهد و در چاه بیفتد به حكم عقل تقصیر فقط متوجه خود اوست .به همین جهت است كه در انجام تكالیف شرعى یكى از شروط، صحت جسمانى و عقلانى است و خداوند بر كسى كه چنین شرایطى را در اختیار او نگذاشته است تكلیف نمىكند.
امام لطفى است از خداوند بر اجتماع تا مردم در اثر حسن ت او در رفاه و آسایش و عدالت زندگى كنند و خداوند چنین لطفى را در حق مردم كرده و چنین امامى را تعیین فرموده است.حال نوبت مردم است كه قدر این لطف را بدانند و از او اطاعت كنند و اگر نكنند و بر عكس، او را تهدید و تخویف كنند تكلیف خود را انجام ندادهاند و این را دیگر به خدا نمىتوان نسبت داد.به همین جهت است كه علماى شیعه گفتهاند: وجوده لطف و تصرفه لطف آخر و عدمه منا»(وجود امام لطفى است از جانب خدا و تصرف او در حكومت و ت لطف دیگرى است از خدا و اگر این لطف حاصل نشود تقصیر آن متوجه ماست).
7)اعتراض كردهاند كه اگر مسئولیت عدم تصرف امام در امور دینى و دنیوى متوجه خود بشر و افراد آن است چه فرقى میان غیبت جسمانى و مرگ اوست؟و چرا امام دوازدهم مانند افراد دیگر بطور طبیعى از جهان نرفته است تا اشكال و اعتراض امر غیر طبیعى و خارق العاده حیات طولانى پیش بیاید؟در چنین صورتى خداوند در موقع مقتضى و به هنگام آمادگى مردمان مهدى موعود را با آن صفت و سیرت كه هست از میان خاندان علوى برمىگزیند و به او اجازه خروج و ظهور مىدهد.مانند آن كه درباره انبیا نیز چنین شده است و خداوند در موارد مقتضى یكى را برگزیده و مبعوث كرده است.
پاسخ این سؤال آن است كه شیعه بنا به قانون لطف وجود امام را لازم مىداند، امامى كه معصوم و عادل باشد.و فوت امام وما به این معنى است كه خداوند این لطف را از مردم دریغ داشته است و انسانها را بىسرپرست به حال خود رها كرده است.این مخالف قواعد عقلى است كه در علم كلام مذكور است و مخالف عدل الهى است.پس خداوند آنچه را كه بر او لازم بوده است از نصب و تعیین امام معصوم انجام داده است و او را زنده نگاهداشته است تا حجت او بر مردم تمام شود.و مردم در مقام اعتراض نگویند كه ما را بدون سرپرست رها كردى و اگر چنین سرپرستى بود ما حتما از او پیروى مىكردیم.
8)ممكن است اعتراض شود كه لازم نبود یك امام در طى قرون و اعصار زنده بماند بلكه هر امامى پس از عمر طبیعى(در حال غیبت)جاى خود را به امام معصوم دیگر مىداد و این وضع تا خروج مهدى موعود ادامه مىداشت.
پاسخ این اعتراض باز در رفتار مردمان است عدهاى از مردمان در حالى كه امامان غایب نبودند و بطور آشكار در میان ایشان زندگى مىكردند به نفى و انكار امامت ایشان برمىخاستند و به دنبال مدعیان دروغین مىرفتند و فرقههاى نوینى بوجود مىآوردند.تاریخ فرق و مذاهب پر است از اینگونه نفىها و انكارها و ظهور این گونه مدعیان امامت.اگر در حال ظهور و عدم غیبت چنین بوده است در حال غیبت و استتار چه مىشد؟پس وجود یك امام زنده غایب در حال انتظار بهترین و صالحترین وجوه است.
علائم ظهور حضرت حجت(عج)را محدثین شیعه به تفصیل ذكر نمودهاند بعضى از آن علامات مقارن ظهور و همراه با مهدى آشكار مىشود و بعضى دیگر قبلا اتفاق مىافتد. از جمله آنهاست: خروج سفیانى در شام و قیام یمانى و خروج دجال و دابة الارض و صیحه آسمانى دایر به بشارت نزدیكى ظهور مهدى، و قیام سید حسنى به نام محمد بن حسن و كشته شدن او در مكه بین ركن و مقام و به زمین فرو رفتن لشكر سفیانى بین مدینه و مكه و پیدا شدن دست یا صورت و سینهاى در چشمه خورشید و طلوع خورشید از مغرب و خسوف و كسوف بىموقع و حساب نشده.كه بعض آنها را باید بر سبیل رمز و كنایه تعبیر نمود.
در اخبار شیعه است كه مهدى روز شنبه دهم محرم در مكه بین ركن و مقام ظهور مىكند.او تكیه به دیوار كعبه مىدهد و این آیه را با صدایى كه به گوش همه مىرسد تلاوت مىكند: بقیة الله خیر لكم إن كنتم مؤمنین»(هود، 86)او مردم را به بیعت با خود دعوت مىكند و شیعیان خاص او كه 313 نفرند- و 113 نفر ایشان از ایرانند- از آسیا و افریقا فورا خود را به او مىرسانند و با حضرت مهدى(عج)بیعت مىكنند.براى اطلاع بیشتر از چگونگى ظهور امام(عج)و فتوحات ایشان و اتفاقات بعدى باید به كتب معتبر شیعى مراجعه نمود.
اعتقاد به امام حى قائم و انتظار ظهور او و نیابت فقها از نظر ى و روحانى و فرهنگى نتایج مهمى در تاریخ تشیع داشته است و تكیهگاه شیعیان و سبب انسجام و اتحاد جامعه ایشان و زنده ماندن روح انقلاب و مقاومت و قیام در آنان بوده است.این مسأله موجب گردیده است كه همیشه عدهاى در صدد تحصیل علم و وصول به مقام اجتهاد برآیند.مدارس بزرگ شیعه در ایران و عراق و هند و سایر بلاد آسیا و افریقا نه تنها موجب بقا و قوت تشیع بوده بلكه معارف پربار تشیع را آفریده و مشعل دانش و خرد را در تاریكترین ادوار تاریخ روشن نگاه داشته است.
مسأله مهدویت در تاریخ اسلام وقایع ى مهمى را بوجود آورده و از صدر اسلام تا زمان حاضر اشخاص بسیارى مدعى مهدویت یا بابیت شدهاند كه از جمله آنها غلام احمد قادیانى(1235 ه.ق.)مؤسس فرقه قادیانى در هند و سید على محمد باب(مقتول 1266 ه.ق. در تبریز)مؤسس فرقه بابى در ایران و محمد احمد معروف به مهدى سودانى(م 85 م/1302 ه.ق.)در افریقا بودهاند.
منابع
وفیات الاعیان، 451/1
نور الابصار فى مناقب آل بیت النبى المختار، مؤمن شبلنجى، 161
اعیان الشیعة، 44/2، 88
بحار الانوار جلد سیزدهم
الارشاد، شیخ مفید
كتاب الغیبة، شیخ طوسى.
http://shia12.net/fa/imam%20asr.asp
كه ,امام ,شیعه ,حضرت ,غیبت ,ایشان ,است كه ,است و ,و در ,او را ,آن حضرت ,بغداد اتفاق افتاد
درباره این سایت